یادش بخیر پارسال هشتم فروردین بود که برای تبریک سال نو می رفتیم خونه حاج خسروی، ساعت هشت صبح رسیدیم خونه حاجی دیدیم در باز بود، جلوتر رفتیم دیدیم زن داییم مشکی پوشیده بعد دیم خالم اومد خودش رو انداخت بغلم گفت محسن جان رسیدی ولی دیر رسیدی صبح حاجی از دنیا رفت...
اما یک خاطره از حاجی براتون تعریف کنم فکر کنم خاطره خیلی مهمی باشه...
این اواخر حاجی صداش بسیار ضعیف شده بود آدم رو به یاد آیه شریفه "خشعت الاصوات للرحمن فلاتسمع الا همسا" مینداخت، حافظه حاجی هم تقریبا از دست رفته بود ما محرم سال نود بود رفته بودیم خدمت حاجی تقریبا چهار ماه قبل از عروج، با وجود از دست دادن کامل حافظه برای من یک خاطره نقل کرد که به نظرم رسید لازمه برای همه بنویسمش که یادگاری بمونه، من و خانم رفته بودیم با شمشیر ذوالفقار حاجی عکس یادگاری میگذفتیم که حاجی خاطره ای از شمشیر برام تعریف کرد. خاطره از این قرار بود که رفقای حاجی چند سال قبل ، میان پیش حاجی و شروع می کنند بد گفتن از ائمه معصومین ( قابل توجه دوستان اینکه حاج آقا چون قبل از انقلاب در شهربانی بود رفقای شاه دوست هم داشت که متاسفانه بعضیهاشون از حیث مذهب ضعیف بودند). حاجی به من گفت رفتم همین شمشیر رو آوردم گذاشتم روی گردن یکیشون بهش گفتم اگر یک کلمه دیگه از مولا علی بد بگی به خود مولا قسم گردنت رو میزنم. حاجی می گفت بعد از این حرف طرف ساکت شد و دیگه حرفی نزد چند لحظه بعد هم همه گذاشتن رفتن بیرون. خاطره جالبی بود گفتم برای شما هم نقل کنم.
عکس زیر مال همون روزهاست ، عکس شمشیری که توی خاطره اومده هم در زیر براتون گذاشتم.
آخرین ماههای زندگی پربرکت پدربزرگ عزیزم حاج خسروی
روی شمشیر حک شده : فزت ورب الکعبه ، لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
برای سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید.
عکس شمشیر ذوالفقار معروف حاج خسروی
