سنگر مجازی جنگ نرم و دفاع از اعتقادات شهید عبدالله خسروی لرستان

یادداشت تحلیلی و خاطره، پوستر، مصاحبه، کلیپ صوتی، فیلم سینمایی و مستند ، بازی و....

سنگر مجازی جنگ نرم و دفاع از اعتقادات شهید عبدالله خسروی لرستان

یادداشت تحلیلی و خاطره، پوستر، مصاحبه، کلیپ صوتی، فیلم سینمایی و مستند ، بازی و....

۱۸ مطلب با موضوع «گونه ای :: خاطره» ثبت شده است

چند شب همایش یادواره ی دو تن از شهدای همدانی تو مدرسمون برگزار شد. آقا خوش لفظ نویسنده ی کتاب وقتی مهتاب گم شد هم آمده بودند. انگشتری که حضرت آقا از دست مبارکشون درآورده بودند و به ایشون هدیه داده بودند هم همراهشون بود. توفیق شد من و آقا محمد حسن هم بوسه ای نثار این یادگاری حضرت اقا کردیم..حقیقتا توفیقی بود. البته ده ها نفر دیگه هم این انگشتر رو بوسیدند. جالب بود که صفی از مشتاقان تشکیل شده بود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۴۳
محسن بهرامی

حسیننا حسیننا/حسیننا حیاتنا/حسیننا مماتنا/حسیننا محشرنا/حسیننا محفلنا/حسیننا مجمعنا

حسیننا بکربلا/ینتظر لنا لنا/فی یوم اربعیننا

حسیننا اولنا/حسیننا آخرنا/حسیننا ظاهرنا/حسیننا باطننا/حسیننا صانعنا/حسیننا بکربلا/ینتظر لنا لنا/فی یوم اربعیننا


اینها عباراتی بود که در پیاده روی امسال خدا عنایت کرد می خواندیم و می باریدیم و طریق حسینی می پیمودیم..

خاطرات زیبای اربعین پارسال هنوز تایپ و آماده ی نشر نشده است.

ان شاء الله خاطرات امسال زودتر تقدیم شما همراهان عزیز سنگر گردد...

اربعیننا

نکته ی زیبایی که خداوند عنایت فرمود این بود :

نهج البلاغه : 

والذی فلق الحبة، وبرأ النسمة، لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه على العلماء ألاّ یُقارّوا على کِظّةِ ظالم و لا سَغَبِ مظلوم لألقَیتُ حَبلَها على غارِبها 

اربعین حسینی قرار است حجت حضورالحاضری را بر حضرت اباصالح تمام نماید تا ان شاء الله به لطف الهی وجود ناصر را نیز حضرت حق عنایت فرماید و ظهور محقق گردد.(اینجا را هم ببینید)

نکته ی دیگر این که اللهم عجل لولیک الفرج گفتن، بدون حضور در پیاده روی اربعین که تمام کننده حجت برای ظهور حضرت است شبیه شوخی و خنده است....


راستی این سخنرانی اربعین حاج آقا پناهیان رو که بیت حضرت آقا ارائه فرمودند (اینجا) حتما بشنوید خیلی برای اربعینی ها باران آور است... خدا خیرش بده حاج آقا پناهیان حسینیه ی دلش همیشگی معموره... "اللهم فاقهر سلطانه عنا بسلطانک" او بسلطان الحسین علیه السلام....

حجت الاسلام پناهیان اربعین


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۲۱:۱۵
محسن بهرامی

از دو ماه قبل از عید برنامه داشتیم سال تحویل در مشهد الرضا حضور پیدا کنیم، هم اول سالی با ولایت عظمای امام رضا تجدید پیمان کرده باشیم و هم در جمع لشکر یاران سید خراسانی حضور پیدا کرده باشیم و برای سربازی ایشان آمادگی خود را نشان داده باشیم. با این حال بلیط قم به مشهد پیدا نکردیم حتی بلیط ساری به مشهد هم گیرمون نیومد. تنها بلیطی که به لطف خدا جور شد برای ساعت هفت و نیم صبح روز بیست و ششم اسفند 92 از قم به گرگان بود که البته ما ساری پیاده شدیم و خدمت آشنایان پرهمت و تولیدگر شمالی رسیدیم.( نفری 19000 تومن - ساری گیر نیومد مجبور شدیم گرگان بگیریم و ساری پیاده بشیم).

سه شب در روستای برگه مازندران : از آش دندان سری تا کاسه ی فرنی

به لطف خدا صبح ساعت هفت و نیم سوار اتوبوس قم گرگان شدیم و به سمت شمال حرکت کردیم. حدود ساعت 4 عصر بیست و ششم رسیدیم سه راهی گهرباران، دو تا نون تازه محلی گرفتیم و راهی خونه ی پدرخانم بزرگوار شدیم، بیست و هفتم و بیست و هشتم روستای برگه بودیم، پدر خانم از صبح خروسخون تا بعد از عشا سر تور ماهیگیری بود، خودشون به تورهای بزرگ چند صد متری که با تراکتور جمع می کنن میگن سیاه تور،قرار شد یک روز من رو هم با خودش ببره سر تور کمک بدم ولی یک کم حالم نامساعد شد توفیق رو از دست دادم. روز بیست و هفتم و بیست و هشتم شبها بعد از نماز مغرب و عشا حدود ساعت هشت و نیم توی مسجد امام حسین روستا سخنرانی و سینه زنی به مناسبت عزای حضرت زهرا بود، شب اول سخنران نیومد و به روضه خوانی وسینه زنی و سفره ی فرنی اکتفا شد اما شب دوم آقا شیخ ابوالقاسم سخنرانی کرد و همه مستفیض شدیم بعد از سخنرانی هم شیر با کیک یزدی پخش کردند، قبلا عاشورا تاسوعا توفیق شده بود روستا باشم و تو مراسماتشون شرکت کنم اما این مراسم فاطمیه ی امسال شور و حال خاصی داشت، سینه زنی ها خیلی مشتی و باصفا و خالص بود، چراغ رو خاموش کرده بودند ملت هم مردانه عرض ارادت می کردند، جوون هایی اومده بودند که تا حالا تو مسجد توفیق نشده بود خدمتشون برسم، از رویش های اخیر انفاس امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفدا بودند، روز بیشت و هشتم مادر خانم برای آقا محمد حسن آش دندون رو درست کرد،آش دندون روی شمالی ها با آش دندون روی ما لرها فرق می کرد، اونها بهش می گفتند آش دندان سری و توی آش، سبزی و دوغ می ریختند ولی آش دندون روهایی که توی لرستان خورده بودم سبزی و دوغ توش نبود، دوغ مزه ی ترش جالبی به آششون داده بود، چهل هزار تومنی هم ملتی که آش می خوردند لطف کردند به عنوان هدیه برای آقا محمد حسن به جا گذاشتند، خدایشان خیر دهاد، چشمه هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد،  صبح اول وقت روز بیست و نهم یا علی گفتیم از روستای برگه خداحافظی کردیم و  رفتیم سر جاده ی شمال - مشهد پلیس راه ساری - نکا، به امید لطف خدا و عنایت امام رضا به طفل معصومی که همراهمان بود، بعد از دو ساعت وقتی دیگه کم کم داشتیم نا امید می شدیم به لطف خدا یک اتوبوس سرحال ترمز زد و گفت مشهد میرم و جا هم دارم. شکری کردیم و سوار شدیم و عازم مشهد مقدس شدیم،

دیگ آش دندون روی آقا محمد حسن در حال جوشیدن

دیگ آش دندون روی آقا محمد حسن در حال جوشیدن

آقا محمد حسن در آغوش مادربزرگ مهربان شمالی

آقا محمد حسن در آغوش مادربزرگ مهربان شمالی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۱۴
محسن بهرامی

یادش بخیر بچه که بودیم چند تا چیز از محرم و صفر حسابی یادمون می موند. یکی نذرهایی بود که همسایه و دوست و آشنا برای حاجت هاشون کرده بودند و به برکت این نذر ها معمولا بارها مهمان سفره ی اهل بیت علیهم السلام می شدیم. یکی هم مراسم های شبهای دهه ی محرم که یک حاج آقای باصفا می رفت روی منبر و قشنگ و زیبا حرف دل می زد و اشک می گرفت... یکی هم گل افتادن روز عاشورا و عوض شدن فضای شهر و هیمه های آتش بزرگی بود که توی شهر به پا می شد.

توی فامیلهای ما شکر خدا خیلی از آشناها هر سال نذری می پزند. عمه نسرین و زن عموی گرامی حلوا برای سلامت بچه ها نذر امام حسین سلام الله علیه کردند. دختر عمه لادن عدس پلو نذری داره. یادش بخیر عمه عصمت بزرگوار مرحوم اون سالها که عمرش باقی بود شب بیست و هشت صفر که می شد همه ی فامیل ها رو از شب قبل دعوت می کرد خونشون شب توی هم زدن حلیم نذری سالار شهیدان همکاری کنند. بعضی وقت ها ما  بچه ها هم می رفتیم یک گوشتکوب بزرگ چوبی که توی دیگ بزرگ حلیم بود رو می چرخوندیم و نیت می کردیم و صلوات می فرستادیم. اون مراسم بزرگترین گردهمایی ارحام بهرامی بود. تو خونه ی عمه برای رخت خواب انداختن جا کم می اومد سالهایی که بیست و هشت صفر تابستون و بهار بود بعضی ها توی حیاط می خوابیدند. خاطره انگیز بود. یادش بخیر. برای شادی روح این عمه ی بزرگوار صلوات ختم بفرمایید و ایشالا فاتحه ای هم تقدیم بفرمایید.

بگذریم ..شکر خدا توفیق شد امسال ما هم برای سلامتی و عاقبت بخیری آقا محمد حسن حلیم نذر کردیم و با توجه به رحلت حضرت محمد و امام حسن صلوات الله علیهما در روز بیست و هشت صفر قرار شد هر سال بیست و هشت صفر حلیم رو توفیق و عمری باشه تقدیم عاشقان حضرت اباعبدالله کنیم. دعا بفرمایید خدا قبول کنه و ائمه علیهم السلام برکت بدهند ان شاء الله.

حلیم نذری سلامتی و عاقبت بخیری آقا محمد حسن بهرامی

عکس یادگاری حلیم نذری آقا محمد حسن بیست و هشت صفر 92

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۲۳:۳۱
محسن بهرامی

اخیرا دایی عزیزم تصویر زیبایی از دوره خدمتشان در کسوت معلمی به نظام مقدس جمهوری اسلامی  منتشر فرموده اند، متن دایی جمال عزیز در صفحه ی فیس بوکشان : دبیرستان تیزهوشان شهید بهشتی یادش بخیر و ...... مهندس ها ، دکترا ، دانشجوهای امروز یا دانش آموزهای عزیز و با مطالعه سالهای 83 تا 89 دبیرستان شهید بهشتی همیشه دوستتان دارم و خواهم داشت و به یاد شما هستم . از صمیم قلب میگم که یکی از بهترین دوران خدمتم بعنوان یک معلم روزهایی بود که افتخار داشتم در خدمت شما عزیزان فرهیخته باشم . خیلی دلتنگ اون روزها هستم . آرزو دارم همیشه در زندگی شاد یاشید. — .

یادگاری حقیردر بازنشر این مطلب:

سلام خدا بر یک دایی زحمتکش

خدا قوت دایی جمال

التماس دعا داریم

راستی صوت زیبای دعای افتتاح  و عکسهای سایت شهید عبدالله خسروی رو این دایی بزرگوار و ارادتمند به شهید خسروی برای انتشار لطف فرمودند و برای حقیر فرستادند...

دایی جمال عزیز
دایی جمال عزیز

لینک مطلب و عکس ایشان اینجا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۲۳:۳۸
محسن بهرامی

یادش بخیر انگار همین دیروز بود که در سایت انفطار توفیق خدمت به انقلاب داشتیم که یکی از برادران موسسه گفت یک بنده خدایی تماس گرفته گفته می خواد با مدیر سایت انفطار صحبت کنه، تصور کرده بود شاید خدای نکرده مطلب ناصوابی موجب رنجش خاطر ایشان شده باشد اما وقتی مشخصات ایشان را پرسیدم و فهمیدم که حاج آقا خادمی بوده است با تعریف هایی که پدر بزرگوار از ایشان کرده بود حدس زدم تماس برای کار صوابی بوده، با حاج آقا تماس گرفتم ایشان گفتند می خواهند حقیر را در دفتر ببینند و درباره سایت صحبت بفرمایند. اگر اشتباه نکنم فردایش بود که رفتیم سازمان و در انجا حاج آقا از سایت انفطار تعریف کردند و گفتند که ایشان به عنوان مدیر سازمان علاقه مندند که سازمان تبلیغات نیز سایتی مشابه انفطار برای خود داشته باشد، بنده که یکی از اهدافم همین بود که نهادهای انقلابی استان در فضای نشر گفتمان انقلاب در فضای مجازی فعالتر شوند بسیار خوشحال شدم و از همین جا بسم الله سایت قرارگاه سایبری تبیان لرستان گفته شد، واژه ی قرارگاه پیش نهاد خود حاج آقا خادمی بود که ایشان از رزمندگان سالهای حماسه و افتخار هستند و شکر خدا هنوز این ادبیات در ذهنشان موج می زد….

حاج آقا لطف زیادی به حقیر داشتند چند روز بعد از صحبت اولیه ایشان در اقدامی فروتنانه به همراه خانواده به خانه ی کوچک ما تشریف آوردند و یک پتو نیز برای ما هدیه آوردند… یادش بخیر یک چایی بیشتر نایستادند و ما از حضور بیشتر ایشان محروم شدیم…

دلم برای آقا علیرضا و آقا محمد حسینشان تنگ شده ان شاء الله هر جاهستند توفیقاتشان در خدمت به قرآن کریم و مکتب اهل بیت علیهم السلام افزون شود.

بگذریم به حاشیه نروم اخیرا با خبر شدم که حاج آقا از سازمان تبلیغات لرستان استعفا داده اند و برادر عزیز دیگری جانشین ایشان شده است. همان روزها نیز یک بار که در کتابخانه ی دیجیتال تنها بودم حاج آقا فرمودند که می خواهند به قم برگردند و به خانواده ی مکرمشان در خرم آباد سخت می گذرد اما بنده گفتم حاج آقا من به پشتوانه ی شما آمده ام سازمان، اگر شما بروید و سنگر را خالی کنید من هم نمی مانم… ایشان گفتند نه شما بمان باید نیروی تازه نفس بیاید و من دیگر این جا هر چه در توان داشتم انجام داده ام….

خیلی دوست داشتم صوت صحبتهای ایشان در مراسم تودیع را بشنوم در سایتها خواندم  یکی از نکات مطرح شده ساخت سیصد خانه ی عالم در استان در زمان مدیریت ایشان بود که خدمتی ماندگار از ایشان در این استان و ان شاء الله ذخیره ی آخرتی برای ایشان خواهد بود…

حاج آقا در مدتی که در سازمان بودم خیلی به بنده لطف داشتند ان شاء الله فرصتی شود اندکی از زحمات ایشان را جبران کنیم…حتی یکبار وقتی فهمیدند بنده به کشاورزی علاقه مندم پیشنهاد دادند که با پدرشان صحبت کنند باغات مناطق خراسان آبا و اجدادیشان را در اختیار ما قرار دهند برویم آنجا کشاورزی راه بیاندازیم و در فضای جهاد اقتصادی قدم برداریم. یکی دوبار هم به بنده سپردند اطراف خرم آباد برایشان زمین کشاورزی پیدا کنم با هم تولید ملی را محقق کنیم…

حیف شد این جوانمرد مومن انقلابی دیگر در لرستان نیست…

خداوند انشاء الله هر جا هستند پشت و پناه ایشان باشد و توفیق خدمت ایشان به قرآن کریم و مکتب اهل بیت علیهم السلام روز به روز افزوده شود…

برای سلامتی آقا امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفدا و پایداری امام خامنه ای و ملت مسلمان ایران در مسیر تحقق اسلام ناب محمدی و توفیقات روز افزون حاج آقا خادمی صلوات ختم بفرمایید…

لینک دانلود فیلم مصاحبه ی حقیر با ایشان به زودی  ان شاء الله در این مطلب قرار می گیرد..

این نوشته نه از باب تملق است آنچنان که برخی ممکن است تصور کنند ونه از باب اظهار لطف به ایشان که حقیر کوچک تر از آن هستم که چنین کنم… بلکه یاد خاطراتی است و شاید خداقوتی دوستانه بعد از این که ایشان جوانیشان و هفت سال از عمر شریفشان را برای اعتلای فرهنگ اهل بیت در استان لرستان صرف نمودند… ریشهای ایشان دیگر به سیاهی روزهای اول ورودشان نیست….

البته خدا قوت حاج آقای میرعمادی برای ایشان کافیست که حاج آقا میرعمادی در مراسم تودیع فرمودند:

در سالیان اخیر با تلاش و زحمت مدیرکل و کارکنان تبلغیات اسلامی استان، فعالیت های فرهنگی و تبلیغی در استان از رشد مناسبی برخوردار بوده است. منبع اینجا

یادش بخیر حاج آقا خادمی یک بار هماهنگ کرده بودند که من و همسر عزیزم از دست حاج آقای میرعمادی تقدیرنامه برای تلاش های اندکمان در قرارگاه سایبری دریافت کنیم…

نامردی است این همه خوبی ایشان را آدم ببیند و تشکر نکند، نامردی نیست؟…. خدا خیرشان دهد و در مسیر خدمت به این انقلاب توفیقاتشان را روز افزون فرماید…

حاج آقای خادمی در حال جارو کردن یکی از مساجد لرستان

حاج آقای خادمی در حال جارو کردن یکی از مساجد لرستان

حاج اقای خادمی در حال سخنرانی در سازمان

حاج اقای خادمی در حال سخنرانی در سازمان

حاج اقای خادمی در کنار امام جمعه عزیز و حاج آقا اسماعیلیان در زیر سیاه چادری از عشایر غیور لرستان

حاج اقای خادمی در کنار امام جمعه عزیز و حاج آقا اسماعیلیان در زیر سیاه چادری از عشایر غیور لرستان

عکس حاج آقا روی جلد مجله ی رخداد در شماره ای که مصاحبه ی ایشان چاپ شده بود

عکس حاج آقا روی جلد مجله ی رخداد در شماره ای که مصاحبه ی ایشان چاپ شده بود

حاج آقا خادمی در حال ارائه ی گزارش به حاج آقا میرعمادی امام جمعه ی محبوب خرم آباد

حاج آقا خادمی در حال ارائه ی گزارش به حاج آقا میرعمادی امام جمعه ی محبوب خرم آباد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۱۳
محسن بهرامی

پارسال زمستون یه بنده خدایی از لیتوانی درخواست هاست داده بود توی کوچ سرفینگ (به زبون ساده می خواست مهمون ما بشه از طریق سایت اینترنتی کوچ سرفینگ)، ما هم چون خونمون کوچیک بود و به دلیل برخی مسائل دیگر نتونستیم میزبان ایشون باشیم ولی یکی از رفقای عزیز همکارم وقتی موضوع رو فهمید به من گفت دوست داره ماریوس بیاد خونشون. من هم گفتم باشه برادر. خلاصه تلفنی با ماریوس قرار گذاشتیم که ساعت ده شب هم رو یک جا ببینیم و به اتفاق ماریوس و دوستم بریم خونه این رفیقم. رفیق با معرفت ما که اتفاقا همشغل ماریوس بود و عکاس حرفه ای بود ذوق به خرج داد و  همینجور که عکسهاش رو داشت نشون ماریوس می داد و از ماریوس راجع به عکس ها نظر خواهی می کرد،برای ماریوس مداحی امام حسین گذاشته بود تو خونشون.

جالب اینجا بود که ماریوس قبل از رفتن به رفیقم گفت که مداحی ها رو براش بریزه روی یک سی دی می خواد با خودش ببره لیتوانی…

اون موقع من و رفیقم خیلی تعجب کردیم…

چند روز پیش حاج آقا پناهیان از ارتباط فطرت با عشق امام حسین توی سخنرانیشون صحبت کردند و چند نفر خارجی رو مثال زدند من هم یاد این خاطره افتادم. سخنرانی ایشون رو می تونید اینجا بخونید.

ماریوس آبراموویچ از لیتوانی

ماریوس آبراموویچ از لیتوانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۱ ، ۰۸:۱۵
محسن بهرامی

حاج احمد خسروی پدر شهید بزرگوار عبدالله خسروی در روز دوشنبه هشت فروردین سال ۱۳۹۰ درگذشت. از همه شما بزرگواران برای این مرحوم طلب دعا و تلاوت قرآن دارم. به زودی خاطراتی از این پدربزرگ ارجمند در ادامه این مطلب خواهم نوشت. مراسم چهلم این عزیز سفرکرده در پنجشنبه هفته جاری در بروجرد برگزار می گردد.


حاج احمد خسروی

حاج احمد خسروی پدر شهید خسروی

خاطرات :

پدربزرگم اهل باغبانی بود. از همان وقتی که از شهربانی بازنشسته شد سراغ باغ و بوستانی در اشترینان رفت. محله ی آبا اجدادیشان بود. آخر خودش بچه ی باغ و بوستان بود صفای باغ را از قدیم حس کرده بود. یک چاه زده بود که بعدا سازمان آب ازش خرید. قرار بود آب چاه رو ببرن برای شهر اشترینان .می گفت بهترین آب اون منطقه رو چاه خودش داره. یادش بخیر بچه که بودیم می رفتیم باغ حاجی . کل  طایفه ی حاج خسروی با همه ی نوه ها. مامان بزرگ دلمه درست می کرد. عجب دلمه ای بود. صفایی به روح و جان می داد. تو استخر چاه هم که البته سرمای آبش تقریبا غیر قابل تحمل بود ا نوه های پسری آب تنی میکردیم. هیچ وقت حاجی رو عصبانی ندیدم. همیشه خنده رو لبش بود. این اواخر بهش گفتم حاجی منم می خوام باغ راه بندازم شما دیگه باغ نداری؟ خندید گفت چرا همین بالا سر پشتبون . دستم رو گرفت و برد سر پشتبون با هم یک خوشه انگور از شاخه ای که از توی حیاط خونشون به سمت پشت بون هدایت کرده بود چیدیم. آره حاجی هنوز هم باغ داشتی و هنوز هم داری ،اون موقع رو پشت بون خونتون الان هم روی پشتبون دنیا باغ جدیدت اسمش  بهشت جنته . یادش گرامی باد


یه خاطره دیگه هم هست:

دانشگاه که قبول شدم وقتی فهمید رشته ی هوافضا قبول شدم گشته بود توی دخترای باکمالات بروجردی یه گزینه برام پیدا کرده بود. می گفت وضع ملیشون خوبه پدر دختر هم توی کار ماکت سازی و ایناست به هواپیما هم یه علاقه و ارتباطی داره. یادش بخیر اون موقع اصلا توی این فضاها نبودم و توجه نکردم. ولی بحث اینه که چقدر این قدیمی ها دلسوز و آینده نگر و دور اندیش بودند . خدا رحمتش کنه...


حاج احمد خسروی پدر شهید ایرج خسروی

حاج احمد خسروی پدر شهید عبدالله خسروی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۹:۵۴
محسن بهرامی