خاطرات اربعین 93 /ویرایش اول (تکمیل می شود)
بسم الله الرحمن الرحیم
پیش درآمد (انگیزه های سفر)
اصل نیت ما برای کربلا رفتن بر میگشت به زمستان 91، یعنی اربعین دو سال قبل. ما تازه چند ماه بود که قم مشرف شده بودیم که همایش فعالان سایبری لرستان در خرم آباد برگزار شد بچه های موسسه ی مبشر صبح تماس گرفتند و اسرار داشتند که بنده حتما شرکت کنم، من هم که تازه امتحانات ترم اول ارشدم تمام شده بود و دنبال فرصت استراحتی بودم با خانواده به خرم آباد رفتم. از قضا همان سال اربعین لطف خدا شامل چندتا از بچه های موسسه شده بود و پیاده زیارت اربعین مشرف شده بودند. خاطراتش را که تعریف می کردند بسیار علاقه مند شدم که انشاءالله اولین فرصتی که امام حسین عنایتی نمود و ما را طلبید با فهیمه خانم در این پیاده روی شرکت کنیم. بعدا که کلیپ های ساخته شده برای این پیاده روی را از اینترنت دانلود کردم و صحبتهای حاج آقای پناهیان و حضرت آقای بهجت و حضرت آقا را دیدیم همسرم هم مثل خودم بیشتر علاقه مند شد. سال بعد اربعین آقا محمدحسن تازه چند ماهش شده بود و سرمای زمستان و هزینه ی سفر و نداشتن گذرنامه کاری کرد که تلاش جدی ای نکنیم. البته من و آقا سلمان کلایی و آقا غلامعلی محمدی سه نفری روز اربعین مسیر حرم حضرت معصومه تا جمکران را پیاده همراه جمعیت اهل قم از عشاق اربعینی امام حسین طی کردیم.
از دوشنبه تا سه شنبه، از شایعه تا واقعیت
قضیه رفتن ما به کربلا از روز دوشنبه ای به صورت جدی مطرح شد که توی تاکسی شنیدم راننده ای می گفت ویزای عراق یه دلار شده. بعد که اومدم مدرسه دیدم نه واقعا مثل اینکه قضیه جدیه. طلاب هم دارن این خبر رو به هم میدن. یه نقل هم از حضرت آقا بین طلاب شنیده می شد که آقا گفتن باید راهپیمایی پرشور برگزار بشه. فردای اون روز یعنی سه شنبه بین ساعت هشت تا نه که کلاس نداشتیم وقتی خودم سایت خامنه ای دات آی آر رو چک کردم دیدم نقل صحت داره و آقا علاوه بر تشویق ملت به مسئولین هم فرمودن برای زائرین سفر رو تسهیل کنند تا زوار راحت تر در راهپیمایی شرکت کنند. قضیه ی لغو روادید تا پایان ماه صفر هم در اخبار فارس نیوز اومده بود. وقتی اومدم سر کلاس با یه حساب مقدماتی حدس زدم سیصد تومن قرض بگیریم با یارانه ی اون ماه که چند روز بعد قرار بود بیاد تو حسابمون می تونیم راهی بشیم. این شد که به بابام پیامک درخواست قرض فرستادم. حدود ساعت نه قبل از کلاس نحو بود که قضیه ی خبر و صحتش رو با بچه های کلاس مطرح کردم همه قند توی دلهاشون برای حرکت به سمت کربلای معلی آب می شد. قبل از شروع کلاس صرف اول کسی که شوق خودم پس از خبر لغو روادید رو توی کلاس باهاش در میون گذاشتم برادر صفائیان مداح کلاسمون بود. ایشون هم یکباره دلش راهی شد و دست از پا نشناخته شور رفتن وجودش رو فرا گرفت. بعد از تصمیم برای قرض از پدر به برادر صفائیان هم گفتم که پیگیر قرض گرفتن از بابا برای سفر هستم. ایشون گفت اگه از طریق بابا جور نشد مقداری پول اضافه بر نیاز دارند و حاضرند به ما قرض بدن. من هم تشکر کردم و وقتی جواب پیامک بابا تا ظهر نرسید با برادر صفائیان نرسیدن جواب رو مطرح کردم. قرار شد تا ظهر شماره کارت رو برای ایشون پیامک کنم تا برادر صفائیان سیصد تومن برامون کارت به کارت بفرمایند. اصلا نفهمیدم چطور شد که پیامک اشتباهی برای برادر اصلانی هم اتاقی دانشگاهم رفت . جالب این بود که برادر اصلانی هم جواب داده بود که تاکی پس می دی تا پول رو بفرستم. متن پیامک ها توی گوشی ثبت شده و یادگاری نگهشون داشتم.
برادر صفائیان طاقت نیاورد و ساعت یازده قبل از کلاس عقاید برای گرفتن گذرنامه رفت سراغ خانواده که برن پلیس به علاوه ده. ظهر برادر صفائیان پول رو لطف فرمود و کارت به کارت کرد.من هم بعد از نماز ظهر از نگهبانی مدرسه آدرس نزدیک ترین پلیس به علاوه ده رو گرفتم و رفتم برای گرفتن فهرست مدارک لازم. پلیس به علاوه ده روبروی مرکز پژوهش های صدا و سیما و رادیو معارف توی بلوار امین بود. تا مدرسه حدود ده دقیقه راه بود. بعد از نوشتن مدارک به فهیمه خانم زنگ زدم و مژده ی لطف الهی و شروع شدن اقدام برای زیارت رو دادم. شب قبل از رفتن به هیئت مدرسه رفتیم عکاسی آرین واقع در حوالی میدان جانبازان و سه تا عکس چهار در شش برای گذرنامه ها گرفتیم. قرار شد بعد از هیئت برگردیم و عکس ها رو تحویل بگیریم. محمد حسن خیلی تکون می خورد و خانم عکاس به سختی تونست یک عکس قابل قبول ازش بگیره. هیئت به مناسبت بدرقه کاروان زائرین کربلای مدرسه عنوان گذاری شده بود. قرار بود روز جمعه یا شنبه کاروان مدرسه راهی بشن. نفری پونصد و پنجاه هزار تومن و البته متاسفانه مجردی...
سه شنبه ( از عکس گذرنامه تا هیئت یالثارات و حاج آقا فروغی)
ادامه دارد....