یکی از ساده ترین روش های تقابل با یک مفهوم یا یک شخصیت یا حتی یک کتاب آن است که در دوران کودکی مفهوم عکس و مقابل آن را در ذهن کودک نهادینه کنیم مثال تاریخی این قضیه داستان مشهور بزغاله های معاویه است که در بین کودکان توزیع می شد و آنها شادمان می شدند و بعد به ناگاه شبانه از آنان سرقت می شد و این سرقت به امام معصومی چون امیر المومنین نسبت داده می شد. در اینجا مفهوم مهاجم و پلید سرقت در ذهن کودکان برای امام پاک و معصومی چون حضرت امیر حکاکی و نهادینه سازی شده است. اما این تقابل تنها مختص شخصیت ها و انسان ها نیست بلکه گاهی کتاب ها و مفاهیم نیز مورد هجوم معاندان از طریق این روش قرار می گیرند. مثلا نسبت به قرآن و نماز و روزه در ذهن کودکان عمل نهادینه سازی گزاره ی هجمه کننده انجام می شود نمونه ی انجام شده ی این هجمه از این قرار است :
در انجیل چند خرس به فرمان یک نبی الهی به کودکان تمسخر کننده ی این پیامبر حمله می کنند و این پیامبر به خرس فرمان می دهد تا کودکان را بخورد و او نیز چنین می کند. در اینجا ملاحظه می شود با صرف نظر از تحریف شده بودن این داستان خرس به عنوان یک موجود وحشی و درنده نسبت به کودکان معرفی شده است. از طرف دیگر تمدن دین ستیز و سکولار غرب خرس را در عروسک های مختلف به عنوان دوست دار کودکان و موجود مانوس با آنها نهادینه می سازد و لذا در دوران بزرگی و مطالعه انجیل، کودک در ذهنش با یک تناقض روبرو می شود که آیا خرس ها با کودکان در تقابل و خشونت هستند یا دوست آنان هستند و چون گزاره ی دوست بودن خرسها با کودکان از تقدم زمانی در ذهن کودک برخوردار است کودک به آن رای می دهد و به خرافه بودن و خلاف واقع بودن کتاب انجیل معتقد می شود.