بسم الله الرحمن الرحیم...الحمدلله امروز عمر زندگی مشترکمون به ده سال رسید و دهمین سالگرد ازدواجمون رو جشن گرفتیم. نسخه اولیه ی کتابچه خاطره نگاری این رویداد با نام داستان یک ازدواج در ادامه منتشر شده که امیدوارم بخشی از شیرینی این واقعه قشنگ و شیرین رو به شما عزیزان هم بچشونه.... التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
اول شهادت امام صادق علیه السلام بزرگ منتشر کننده ی میراث علمی نبی اکرم رو به همه شما پیروان علمی و عملی حضرتشان تسلیت عرض می کنم ان شاء الله که در مراسمات از دعای خیرتون فراموشمون نمی فرمایید دوم تبریک عرض میگم که این ایام دستی ابالفضلی یک بار دیگر ابالفضل گونه امان نامه ی سردمداران شیطان را پس زد و عباس گونه شاه تیر سوم خردادی اش، شهپر شاهین حرمله های زمان را در آسمان خرد نمود که از چنین دستی جز این انتظار نیست حفظه الله مع امامه العزیز الی ظهوره الشریف. سوم این که همان طور که پیش تر عرض شده بود لازم می دونم ذکر خیری کنم از پسر خاله ی مرحومم که زمستان گذشته به دیار باقی کوچ کرد. اخیرا که دوباره ایمیل ها و گپ های مجازیم رو با این عزیز مرور می کردم دیدم که کسی که پیش نهاد تبدیل وبلاگ به سایت رو بهم داد و هم خودش دامنه ای که برای خودش گرفته بود رو بهم داد و هم همه ی مطالب وبلاگم رو به سایتی که خودش قالبش رو طراحی کرده بود و روش ورد پرس نصب کرده بود برد همین داش مهدی مرحوم بود. خدا رحمتش کنه سایت دایی شهیدمون هم کار خودش بود. چه شب ها که بیداری می کشید و حملات سایبری به قرارگاه سایبری تبیان لرستان رو دفع می کرد. اصولا ورود بنده به دنیای مجازی به عنوان یک نیروی فنی و طراح و راه اندازنده ی سایت کار ایشون بود.
اعلامیه ترحیم حاج مهدی حسنی
بسم الله الرحمن الرحیم
امسال یه کار جالب به ذهن بنده و حاج خانم رسید که ایده ی جالبی بود سبد عیدی ها رو برای انتخاب به جای گذاشتن کنار خونه بردیم توی یک کانال در پیام رسان ایتا که عزیزانی که قرار بود بهشون عیدی بدیم از این کانال عیدی مورد نظر رو انتخاب فرمودند و در زمان ملاقات تحویل این عزیزان شد.
سلام به همه ی عزیزان همراه..عصر جمعتون پر از خیرات برکات الهی.... امروز یک ساعت با محمد حسن پیاده تو بازار قم گشتیم تا بالاخره تونستیم دو جفت دستکش زمستونی ایرانی برای بچه ها پیدا کنیم..خدا به بازاریان ما غیرت اقتصادی روز افزون عنایت فرماید...🌿🌷
Salam my Dear Brother Karl
As you now it's a difficult job to find real and reliable texts about pure Islam on the web. because non-pure groups like daesh(ISIS) and London Shia groups(fake shia) are so active on the net. then I want to try to help you to find better media and text in less searching time and the result could be useable for other new Shia Muslims like you. here you are; this is the result :
I ask your prays for my growth in being a real and perfect Muslim
Thank you so much
Wish you finding the best way of life.
The best Translation of Quran (here)
Beautiful Traditions (here)
find your answer about islam and shia issues (here)
Ayatullah Sayyid Ruhollah Khomeini's Books (here)
Ayatullah Sayyid Ali Khamenei's Books (here) and (here)
martyr Ayatullah Motahari's Books (here)
Ayatullah Sayyid Muhammad Hussain Tabatabai's Books (here)
Ayattullah Abdollah Jawadi Amoli's Books (here)
Ayatullah Rayshahri's Books (here)
Islamic Laws ( Risala for Taqlid)
Why following a mujtahid or Taqlid (here)
Risalah (here) or (here) or(here)
Imam Reza (Peace be upon him) Shrine in Mashhad (here)
Sayyida Masouma Holy Shrine in Qom (here)
Leader of Islamic Revoloution Ayatullah Khamenei's official website (here)
Media about Imam Khomeni (here)
echo of Islam Magazin (here) and (here)
Dear Brothers and Systers here you can find truth Inshallah
سلام به همه ی همراهان بزرگوار.. ضمن عرض قبولی طاعات و عبادات سیاسی و شادباش جشن انتخابات در کشور😊😉، الحمدلله امروز توفیق شد به برکت این نظام الهی همراه آقا محمد حسن در جشن انتخابات شرکت کردیم و از ثواب عظیم این حرکت سیاسی بهره مند شدیم. رای ریاست جمهوری رو من انداختم توی صندوق و رای شورای شهر هم توفیق صندوق اندازیش به آقا محمد حسن گل گلاب رسید.🍀🌹
چند شب همایش یادواره ی دو تن از شهدای همدانی تو مدرسمون برگزار شد. آقا خوش لفظ نویسنده ی کتاب وقتی مهتاب گم شد هم آمده بودند. انگشتری که حضرت آقا از دست مبارکشون درآورده بودند و به ایشون هدیه داده بودند هم همراهشون بود. توفیق شد من و آقا محمد حسن هم بوسه ای نثار این یادگاری حضرت اقا کردیم..حقیقتا توفیقی بود. البته ده ها نفر دیگه هم این انگشتر رو بوسیدند. جالب بود که صفی از مشتاقان تشکیل شده بود.
فردای روز ولادت نبی اکرم صلوات الله علیه توفیقی شد سه نفری برای دیدن این فیلم عزیز به یکی از سینماهای قم رفتیم. چند دقیقه به ساعت نوزده رسیدیم سینما، فروشنده ی بلیط گفت سالن تقریبا تکمیل شده و باید صبر کنید تا همکارم تعداد صندلی خالی رو بهم اعلام کنه، حدود ده دقیقه بعد گفت تنها سه نفر جا باقیمونده و ما هم که نوبتمون بود توی صف بلیط دقیقا سه نفر بودیم، با تمام علاقه ام به دیدن فیلم تعارفی به دو نفر چپ و راستم کردم و بعد از عدم قبول این بزرگواران سه تا بلیط گرفتیم و برای ورود به سالن راهی شدیم. سالن طبقه سوم بود. دو تا صندلی کنار هم در ردیف اول به ما رسیده بود و یک صندلی در ردیف سوم. چون نفر کناری صندلی ردیف سوم خانم بود من و آبجی مهشید ردیف اول نشستیم و همسر گرامی ردیف سوم نشستند. توی بوفه ی سینما قبل از ورود یک بطری آب معدنی گرفتیم که اگر کسی تشنه شد مشکلی ایجاد نشه..
بعدا حدود ده نفر دیگه با صندلی هایی که دست گرفته بودند به جمع تماشاچیان اضافه شدند..آدم یاد کلاس های درس حوزه و دانشگاه می افتد که اساتیدشون پرطرفدار بود و جا کم می اومد..
خداییش برادر مجیدی خیلی زحمت کشیده بود مکرر چشم ها در زمان دیدن فیلم بارانی می شد و قلب به یاد وجود مبارک حضرت رسول صلوات الله علیه می افتاد...ایشالا حتما برای دیدن این فیلم زیبا اقدام بفرمایید....
درد و دل کارگردان از بی مهری دولتمردان
بسم الله الرحمن الرحیم
پیش درآمد (انگیزه های سفر)
اصل نیت ما برای کربلا رفتن بر میگشت به زمستان 91، یعنی اربعین دو سال قبل. ما تازه چند ماه بود که قم مشرف شده بودیم که همایش فعالان سایبری لرستان در خرم آباد برگزار شد بچه های موسسه ی مبشر صبح تماس گرفتند و اسرار داشتند که بنده حتما شرکت کنم، من هم که تازه امتحانات ترم اول ارشدم تمام شده بود و دنبال فرصت استراحتی بودم با خانواده به خرم آباد رفتم. از قضا همان سال اربعین لطف خدا شامل چندتا از بچه های موسسه شده بود و پیاده زیارت اربعین مشرف شده بودند. خاطراتش را که تعریف می کردند بسیار علاقه مند شدم که انشاءالله اولین فرصتی که امام حسین عنایتی نمود و ما را طلبید با فهیمه خانم در این پیاده روی شرکت کنیم. بعدا که کلیپ های ساخته شده برای این پیاده روی را از اینترنت دانلود کردم و صحبتهای حاج آقای پناهیان و حضرت آقای بهجت و حضرت آقا را دیدیم همسرم هم مثل خودم بیشتر علاقه مند شد. سال بعد اربعین آقا محمدحسن تازه چند ماهش شده بود و سرمای زمستان و هزینه ی سفر و نداشتن گذرنامه کاری کرد که تلاش جدی ای نکنیم. البته من و آقا سلمان کلایی و آقا غلامعلی محمدی سه نفری روز اربعین مسیر حرم حضرت معصومه تا جمکران را پیاده همراه جمعیت اهل قم از عشاق اربعینی امام حسین طی کردیم.
دفتر خاطرات مجازی آقا محمد حسن بهرامی گل گلاب
یادگارهایی برای فرزند عزیزم
اینجا پدری خاطرات زیبای فرزندش را می نگارد تا فرزند با هویت دوران کودکی خود در آینده ارتباط برقرار کند و احساس بی هویتی نکند...
ان شاء الله برنامه دارم به زودی خاطرات آقا پسرها رو بنویسم. البته با توجه به عکس و فیلم و رسانه های صوتی و تصویری شاید دیگه ضرورت این نوشته ها کمتر احساس بشه ولی یقینا نوشتن پدر برای پسر چیز دیگریست...
به زودی...
